نواندیشی دینی؛ لازمه زیست در دنیای مدرن
روشنفکری دینی بهعنوان پدیده مدرن از دستاوردهای مواجهه جامعه ایرانی با مدرنیته است که در طی دوره معاصر در عرصه فکری جامعه ایفای نقش کرده است، اما اخیراً به دلیل برخی ناکارآمدیها در عرصه روشنفکری، برخی نواندیشی دینی را به جای روشنفکری دینی نشاندهاند. اما در مجموع این دو جریان بنا به رویکردها و تفاسیری که از دین داشتهاند، همواره در کانون توجه و نقد و بررسی بودهاند. اینکه نواندیشی به چه معناست و آیا میتوان به نواندیشی دینی قائل بود و اینکه این تعبیر چه تفاوت و اشتراکی با مفهوم روشنفکری دینی دارد و دین تا چه انداره پیروان خود را به نواندیشی دعوت کرده، موضوعاتی هستند که خبرگزاری ایکنا اصفهان، درباره آن گفتوگویی با مریم صانعپور، رئیس پژوهشکده حکمت معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجام داده است که متن آن را در ادامه میخوانید:
منظور از نواندیشی دینی چیست و چه تفاوتی با روشنفکری دینی دارد؟
حدوداً از صد سال قبل، روشنفکری دینی در مواجهه با فرهنگ غرب و ورود آموزههای مدرنیته به ایران شکل گرفت؛ یعنی آن هنگامی که مؤلفههای سکولار تمدن غربی نظیرعقلگرایی، عدالتطلبی، آزادیخواهی، برابری و حقوق بشر در جامعه مطرح شد. روشنفکران دینی در مواجهه با این رویداد به بازخوانی آموزههای اسلامی و شیعی پرداخته و توانستند تفسیری عصری از قرآن و سنت اسلامی ـ شیعی ارائه کنند که تفسیری عقلگرایانه، عدالتطلبانه، آزادیخواهانه، و برابریطلبانه بود. این در حالی بود که سنتگرایان از وجوه منفی مدرنیته سخن میگفتند، موضعی سلبی به مدرنیته اتخاذ و نسبت به مؤلفههای مثبت آن سکوت اختیار میکردند. جریان روشنفکری دینی همچنان در ایران ادامه دارد و تلاش میکند تفسیری دینی از آموزههای تمدنساز مدرن ارائه داده تا از الحاد و بیدینی مردم خصوصاً جوانان جلوگیری کند. روشنفکری دینی اصولاً برخوردی انفعالی در مقابل فرهنگ و تمدن غربی عرضه میکند که در دفاع از دین و توجیه آموزههای دینی صورت گرفته است.
روشنفکران دینی در مواجهه با این رویداد به بازخوانی آموزههای اسلامی و شیعی پرداخته و توانستند تفسیری عصری از قرآن و سنت اسلامی ـ شیعی ارائه کنند که تفسیری عقلگرایانه، عدالتطلبانه، آزادیخواهانه، و برابریطلبانه بود. این در حالی بود که سنتگرایان از وجوه منفی مدرنیته سخن میگفتند، موضعی سلبی به مدرنیته اتخاذ و نسبت به مؤلفههای مثبت آن سکوت اختیار میکردند.
نواندیشی دینی علاوه بر تفسیر عقلگرایانه و عدالتطلبانه از اسلام به مناسبات جدید جامعه جهانی نیز توجه دارد، زیرا امروزه فناوریهای اطلاعات و ارتباطات دیجیتال، عالم و عالمیان را وارد دنیای یکپارچهای کرده که طول و عرض تاریخی و جغرافیایی را از میان برداشته و همه فرهنگها و تمدنها را وارد یک گفتوگوی همزمان و همعرض کرده است. دنیای امروز از گفتمان تکصدای غربی عبور کرده و وارد گفتمان چندصدای جهانی شده است. در پدیده جهانیسازی غربی، روشنفکر دینی، خود را در معرض تهاجمات غرب اقتدارگرا میدید؛ لذا خود را موظف میدانست اعتقادات دینی خود را به گونهای توجیه کند که اندیشه و عمل دینی به محاق نرود. اما امروزه در عصر جهانیشدن توسط ارتباطات دیجیتال، نواندیش دینی با صداهای متکثر فرهنگی اعم از دینی و غیردینی مواجه است، در این شرایط اطلاعاتی و ارتباطاتی جدید، همه فرهنگها و ادیان به رسمیت شناخته میشوند و هرکدام حق دارند از معیار خود سخن گویند، برخلاف دوره مدرن که فقط آموزههای غربی معیار تمدن و توسعه تلقی میشدند. به بیانی دیگر نواندیش دینی میتواند برخلاف روشنفکر دینی از موضعی فعالانه و غیرانفعالی وارد گفتوگو و تعامل جهانی شود. اما باید قواعد گفتوگو را رعایت کند تا مفاهمه میان او به عنوان یک فرد دیندار با سایر فضیلتمدارن و خردورزان اعم از دیندار و بیدین برقرار شود و زمینههای نزاع دینی برچیده گردد. بنابراین یک نواندیش دینی میتواند آموزههای دینی خود را به گونهای تفسیر کند که بیانگر ارزشهای مشترک میان فرهنگهای متکثر دینی و غیردینی باشد تا بتواند وارد یک گفتوگوی جهانی شود، زیرا فناوریهای دیجیتالی، سلسله مراتب طولی مدرنیته یعنی سوژه غربی/ ابژه غربی را برنمیتابد، افراد و جوامع مختلف را در یک رابطه همزمان و همعرض قرار داده که همافزایانه و تعاملی است.
در شرایط کنونی که گنجینه نظری و عملی تاریخ و جغرافیای بشر در مجموعه واحد و یکپارچه به نام هوش مصنوعی جمع شده، نواندیش دینی نیز میتواند به گونهای پیشادینی، پیشافرهنگی از باورهایش سخن گوید تا بتواند وارد یک گفتوگوی همزمان و همعرض جهانی شده تا صدایش شنیده شود. اگر نواندیش دینی قواعد بازی در عصر ارتباطات را رعایت کند، خواهد توانست نهایتاً با مشارکت همافزایانه با سایر فرهنگها در گفتمانهای فراتاریخی، فراجغرافیایی، فرادینی و فرافرهنگی جهانی سهمی داشته باشد و نقشی در فربهسازی عقلانیت، اخلاق و عدالت جهانی ایفا کند تا به انزوا دچار نشود.
در کتاب «اصول اخلاق شهروندان دنیای مجازیم» با تمرکز بر قرآن و نهجالبلاغه تلاش کردهام تا مصداقی از نواندیشی دینی را با توجه به مناسبات و مسائل اخلاقی عصر ارتباطات تبیین کنم. چنانکه گفته شد روشنفکری دینی با توجه به ضروریات مدرنیته مطرح شده بود و بهگونهای انفعالی از آموزههای دینی خود دفاع میکرد، اما در کتاب «اخلاق شهروندان دنیای مجازی» کوشیدهام با درنظر گرفتن اقتضائات دنیای مجازی در عصر ارتباطات با تمرکز بر واژه «ناس» در قرآن و نهجالبلاغه، اشتراکات انسانی را در فضایی پیشاتاریخی، پیشاجغرافیایی، پیشافرهنگی، و پیشادینی دستمایه تنظیم اصول اخلاقی مشترک کنم. اصولی مانند صداقت، احسان به یکدیگر، احترام به حق مالکیت یکدیگر، مودت به یکدیگر که براساس زمینههای اخلاقی اسلام مانند رحمت فراگیر، تکریم انسانیت و صلحمحوری، مبتنی بر مشترکات انسانی مانند برادری و برابری انسانها و آزادی انتخاب ایشان است.
بنابر اقتضائات عصر ارتباطات، نواندیشی دینی با رویکرد شیعی میتواند در گفتمانی «گلوبال» و با اخذ مشترکات انسانی (از قرآن، سنت نبوی و احادیث امامان به مثابه تفسیر قرآن و سنت)، امکان گفتوگویی همافزایانه با سایر فرهنگها را در عصر ارتباطات فراهم کند و در عین حال در گفتمانی «لوکال و محلی» مقید به اعتقادات، ارزشها، مناسک و شعائر آیینی شیعی باشد.
بنابر اقتضائات عصر ارتباطات، نواندیشی دینی با رویکرد شیعی میتواند در گفتمانی «گلوبال» و با اخذ مشترکات انسانی (از قرآن، سنت نبوی و احادیث امامان به مثابه تفسیر قرآن و سنت)، امکان گفتوگویی همافزایانه با سایر فرهنگها را در عصر ارتباطات فراهم کند و در عین حال در گفتمانی «لوکال و محلی» مقید به اعتقادات، ارزشها، مناسک و شعائر آیینی شیعی باشد. زیرا یکی از ویژگیهای دنیای مجازی به رسمیت شناخته شدن فرهنگهای مختلف و عدم تعارض شهروندان دنیای مجازی با هویتهای دینی، بومی و محلی یکدیگر است. پس درحالی که همه فرهنگها حق دارند ارزشها و مناسک خودشان را پاس دارند اما گفتوگو باید بر محور مشترکات انسانی باشد تا زمینههای نزاع و درگیری برچیده شده و زندگی مسالمتآمیز در ارتباطات همزمان دنیای مجازی امکانپذیر شود.
الزامات همزمان عصر ارتباطات و توزیع عادلانه اطلاعات در میان اهل اندیشه در سراسر جهان خواه مرفه و خواه غیرمرفه، موجب کمرنگ شدن روابط سلسله مراتبی شده و اقتدارگرایی علمای دینی، خواه سنتی و خواه روشنفکر را از میان برده است. در عصر ارتباطات به نوعی همزمان، کاریزما و تقدس هم برای عالمان و هم برای روشنفکران را دستخوش تغییر قرار داده، زیرا عدالت توزیعی اطلاعات، جویندگان علم و آگاهی را پوشش داده و دانش دینی و غیردینی از انحصار نخبگان سابق خارج شده است. بنابراین هر دو گروه باید تواضع بیشتری داشته باشند و در رابطهای همعرض با دیگران قرار گیرند تا طرد نشده و به رسمیت شناخته شوند. امروزه به نوعی متولیان دینی شخصیتهای بیچونوچرا نیستند و مورد بازخواست دیگران حتی مقلدان خود قرار میگیرند؛ از این رو شایسته است تا علمای دینی بیش از تأکید بر فروع تقلیدی به اصول اعتقادی که تحقیقی هستند، بپردازند و از رابطه تحکمی و آمرانه نسبت به دیگران و بهقول خودشان غیر اهل علم اجتناب کنند، زیرا علم از انحصار نخبگان خارج شده است. به همین علت روشنفکران دینی و غیردینی نیز کاریزمایشان را از دست دادهاند.
همچنین در رابطه هم عرض دنیای دیجیتال، نواندیشان دینی نمیتوانند همچون روشنفکران دینی که در سابقه تاریخی ایران، روشهایی انقلابی و حذفی در پیش میگرفتند عمل کنند، زیرا از اقتضائات اولیه عصر ارتباطات پذیرش روشهای تعاملی و همافزایانه است، روشهایی که منجرد به برد من / باخت دیگری نشود، بلکه رابطه برد – بردِ مجموعه انسانی را تضمین کند که قادر است کلیت جامعه انسانی را گام به گام در فرآیندی پویا و همافزایانه پیش برد.
رویکرد نواندیش دینی به ضرورت عصر ارتباطات، رویکردی وحدتمحور است، زیرا تضاد و تعارض میان فرقههای مختلف اسلامی منجر به نزاع آنان میشود که در تقابل با اقتضائات عصر ارتباطات است. بنابراین نواندیش دینی جامعه ما، جدایی دویست میلیون شیعه امامیه را از یک میلیارد و هشتصد میلیون مسلمان برنمیتابد. از اینرو درصدد تأکید بر اشتراکات خود با سایر مسلمانان است و وجهه همتش را بر محوریت پیامبر، کتاب، قبله واحد و سایر مابهالاشتراکاتش با قاطبه مسلمان جهان قرار میدهد تا در رابطه تعاملی، گفتوگویی و همافزایانه با سایر برادران دینی واقع شود.
ایکنا ــ آیا دین اسلام اجازه نواندیشی و آزاداندیشی دینی را به پیروان خود داده است؟
قرآنکریم خردمندان را با این عبارت توصیف میکند که «یستمعون القول و یتبعون احسنه»؛ پس نه تنها نواندیشی و آزاداندیشی را مجاز، بلکه شرط خردمندی میداند، زیرا هر اعتقاد و باوری باید در معرض سایر اعتقادات و باورها قرار گیرد تا بارور و پرثمر شود. حتی آب طاهر نیز که موجب طهارت همه اشیا است اگر راکد بماند فاسد میشود و آموزههای وحیانی به مثابه آب معرفتافزا نیز باید در حرکت و پویش دائمی باشد و در تعامل با سایر معارف و تفکرات قرار گیرد. امام صادق(ع) درباره آیات قرآن کریم فرمود: «قرآن زندهای است که هرگز نمیمیرد و همانند شب و روز و خورشید و ماه در جریان است». بنابراین متکلمان و فقهای شیعه باید مصداق بارز نواندیش دینی باشند و خود را در معرض مسائل نظری و عملی سایر ادیان و فرهنگها قرار دهند. درحالی که متأسفانه فقه ما که باید به پرسش مسائل عصری از مبانی دینی بپردازد در رسالههای عملیهای خلاصه شده که فاقد روزآمدی و نوآوری هستند. متکلمان شیعه نیز که بسیار قلیلالعدد هستند به اندیشههای نوین نپرداخته و به مسائل کلامی خواجه نصیر اکتفا کردهاند، غافل از اینکه خواجه نصیر در زمان خودش یکی از مصادیق نواندیش دینی بود. او پاسخ اندیشههای عصر خود را در مبانی اسلامی جستجو میکرد در حالیکه اگر امروز ما از تعامل میان اندیشههای عصری و آموزههای اسلامی سخن بگوییم، متهم به دگراندیشی میشویم. اگر میراث اندیشه و تجربه بشری درازای تاریخ و پهنای جغرافیا را نادیده نمیگرفتیم، فهم دینی امروز میتوانست هشتصد سال فربهتر از فهم دینی خواجه نصیر باشد.
مهمترین الزامات و قواعد نواندیشی و آزاداندیشی چیست؟
دین اسلام دارای چند اصل مبنایی است که عبارت هستند از اصل عدالت؛ زیرا بر اساس آیات اول سوره الرحمن، همانگونه که قوام کیهانی بر عدالت و میزان استوار است، قوام جامعه بشری نیز بر عدالت و میزان است، ازاینرو هدف اصلی ارسال رسولان، برپا داشتن مردم برای برقراری عدالت است. اصل دوم، اخلاق است؛ زیرا پیامبر اسلام(ص) فرمودند: من برای کامل کردن اخلاق مبعوث شدم. اصل سوم عقلانیت است؛ زیرا حضرت علی(ع) فرمودند انبیا مبعوث شدهاند تا عقلهای دفن شده انسانها را برانگیزانند.
بنابراین در هر زمانی باید این سه اصل، نصبالعین متفکران دینی باشد. در این صورت متکلم و فقیه شیعه نیز در جرگه نواندیشان و نوپردازان دینی قرار خواهند گرفت. چنین متکلمان و فقهایی نمیتوانند بیاطلاع یا بیتوجه به اندیشه، عقلانیت، اخلاق، و حقوق عادلانه جامعه بشری از آغاز تا امروز باشند. ایشان به ضرورت عقلانیت، عدالتجویی و اخلاقمحوری باید اندیشه بشری را در شرق و غرب عالم از گذشته تاکنون مورد واکاوی قرار دهند و هرجا توانستند از جنود الهیِ عقل و اخلاق و عدالت خوشهچینی کنند، زیرا در قرآن «اولولالباب» که بالاترین مقام انسانی را دارا هستند، همواره در اقوال و اندیشهها جستجو میکنند و از بهترین آنها در مسیر دینداری و حقمداری استمداد میطلبند. در این رویکرد نواندیشانه، دائماً ارزشهای الهی و ارزشهای بشری در تعاملی همافزایانه قرار میگیرند و رابطهشان با یکدیگر از تضاد و تباین بازدارنده، به تعامل پوینده و پیشبرنده تبدیل میشود.
به طور خلاصه میتوان گفت مهمترین الزامات نواندیشی عبارتند از عرضه کردن سؤالات جدید به مبانی دینی، به زبان آوردن متون مقدس دینی و برقراری گفتوگو میان اندیشههای جدید و آموزههای مقدس دینی؛ برقرار کردن رابطه تعاملی میان عقل انسانی به مثابه پیامبر درونی با متن وحیانی به مثابه پیامبر بیرونی.
ایکنا ــ نواندیشی و آزاداندیشی چه دستاوردهایی برای دین و جامعه دینی میتواند داشته باشد؟
امام علی(ع) در نامه ۷۸ نهجالبلاغه میفرمایند: «بدبخت کسی است که از عقل و تجربهای که نصیبش شده محروم بماند». همچنین در نامه ۳۱ نهج البلاغه فرمودهاند: «عقلانیت به معنای محافظت از تجربیات است». بنابراین هیچ دین و فرهنگی از میراث تاریخی و جغرافیایی تجربیات نظری و عملی بشریت بینیاز نیست.
جامعه ما به عنوان جامعه اسلامی که پیرو آموزههای امامان نیز هست، نمیتواند نسبت به دستاوردهای عقلانیتِ بشریت بیتفاوت باشد، زیرا به قول امام جعفرصادق(ع) عقل بشری از جنود الهی است. علاوه بر این، شاخصه مهم شیعه امامیه، پویا بودن آن است و شرط پویایی گفتمان، تعامل دائمی آن با میراث نظری و عملی جوامع بشری در جایجای تاریخ و جغرافیا است تا بتوانیم با عرضه تفکرات و عملکردهای مختلف به مبانی اسلامی اولاً حوزههای بکر و دست نخورده دینمان را کشف کنیم؛ ثانیاً با استفاده از یافتههای نظری و عملی جدید، تفکر و عمل دینیمان را غنا بخشیم و ثالثاً آموزههای دینی را از انزوا خارج سازیم.
امام علی(ع) در نامه ۷۸ نهجالبلاغه میفرمایند: «بدبخت کسی است که از عقل و تجربهای که نصیبش شده محروم بماند». همچنین در نامه ۳۱ نهج البلاغه فرمودهاند: «عقلانیت به معنای محافظت از تجربیات است». بنابراین هیچ دین و فرهنگی از میراث تاریخی و جغرافیایی تجربیات نظری و عملی بشریت بینیاز نیست.
چه عواملی میتواند نواندیشی و آزاداندیشی دینی را محدود کند و تحتالشعاع قرار دهد؟
ما به عنوان جامعهای با اندیشه و اعتقاد دینی میتوانیم در عصر ارتباطات دو چهره از ایمان شیعیمان عرضه کنیم؛ اول اینکه شیعه عقلمحور، پویا، انتقادپذیر، عدالتمحور و ظلمستیز که امامت را به منزله تحقق عینی توحید و نفی شرک، عدالتطلبی و فرجامگرایی انبیا تلقی میکند و ایشان را وارثان پیامبران، خصوصاً خاتم آنان، حضرت محمد(ص) میداند. گفتمان مزبور عامل وحدت میان مذاهب مختلف اسلامی و نیز عامل وحدت مسلمانان با اهل کتاب است. چنین رویکردی به اندیشه اسلامی حتی میتواند با همه خردورزان، عدالتخواهان، فضیلت محوران و حق طلبان غیردیندار نیز وارد تعامل همافزایانه شود.
دومین چهره این خواهد بود که خواسته و یا نخواسته بخواهیم شیعه را چنین معرفی کنیم که در ظاهر مناسک و آیینهای مذهبی متوقف مانده و به علت بیگانگی با محتوای عقلانی و اخلاقی آموزههای امامان، هیچ زبان مشترکی با سایر مسلمانان، سایر اهل کتاب و سایر فضیلتمدارن جهان ندارد، بنابراین در عصر ارتباطات جهانی، باب گفتوگو میان خود و دیگران را مسدود میکند، خود را دچار انزوا میسازد، منشأ اختلاف و تفرقه حتی میان گرایشات مختلف اسلامی میشود و ناقض جریان وحدتبخش نبوت از آدم تا خاتم است. خب روشن است که شیوع دیدگاه و چهره دوم، رویکردی متعصبانه، متصلب، غیرعقلانی و گفتوگوستیز از اسلام ارائه میکند که با هیچیک از آموزههای قرآنی، سنت نبوی و احادیث امامان تناسب ندارد و باب نواندیشی و آزاداندیشی را مسدود میکند. چنین دیدگاهی به طرد و انزوای شیعه امامیه از یک میلیارد و ششصد میلیون مسلمان در سطح جهان و نیز انزوا از همه اهل کتاب، و همچنین انزوا از عدالتطلبان، فضیلتمحوران و حقجویان جهان خواهد شد.