به بهانه روز دانشجو

یافتم، دانشجو را یافتم!

به قلم حجت الاسلام سید مجتبی اکرمی

روز دانشجوی سال ۹۹ برای من ماندگار شد. به همت همکاران معاونت فرهنگی دانشگاه و حسن انتخاب آقای طالبی مسوول امور ایثارگران دانشگاه، قرار شد روز دانشجو به دیدن یکی از ایثارگران دانشجو برویم. گفتند به دیدن جانباز نابینایی می رویم که دانشجوی دکتری است. مدتی با خودم کلنجار می رفتم که بیشتر ایثارگرانی که مشغول تحصیل هستند فرزندان ایثارگران هستند، حالا ایشان خود دانشجو است؟

وارد منزل که شدیم جوان رعنایی خوش آمد گفت و بعد آقای جهانیان با لبخند مقدم مان را گرامی داشت. نشستیم و بعد از تعارف های اولیه از ایشان تشکرکردیم که در شرایط فعلی، ما را با رعایت پروتکل های بهداشتی پذیرفته اند. با روی خوش ایشان و خانواده محترم شان، گفتگوهای مان گرم شد.

آقای جهانیان که تا سال قبل معاون فرهنگی مجتمع آموزشی نابینایان بوده است، تصمیم می گیرد برای ادامه تحصیل مدیریت فرهنگی بخواند. امسال او دانشجوی دوره دکتری مدیریت فرهنگی واحد علوم و تحقیقات است ولی دیگر معاون فرهنگی مجتمع نیست و معاون آموزشی شده است. او البته کارشناسی و کارشناسی ارشدش را در رشته زبان انگلیسی گذرانده است و درباره چرایی آن می گوید بیشتر مطالب مربوط به نابینایان به زبان انگلیسی است و برای کار خود و ایده ها و فکرهایم بعد از مشورت تصمیم گرفتم زبان بخوانم.

هم زمان وقتی از کارهایش می گوید، متوجه می شویم که تسلط عجیبی به کامپیوتر دارد. زبان و ساختار آن را خوب می شناسد و ایده های خوبی درباره آن دارد. این را وقتی فهمیدم که درباره چگونگی برنامه ریزی آموزشی و کنترل دانش آموزان مجتمع با پلاک های خاص توضیح می داد. او از طریق کامپیوتر کوچک خود کلاس ها، معلم ها و دانش آموزان را به دقت کنترل می کرد. می دانست چند نفر در کدام کلاس حاضر هستند و کدام معلم سر وقت یا با تاخیر کلاسش را برگزار نموده است. می دانست دانش آموزی که از قواعد کلاس مجازی تخلف نموده کیست و بلد بود بعد از یکی دو بار تذکر و برای تنبیه، دسترسی آن دانش آموز به سیستم را محدود یا به کلی قطع کند.

همین جا بود که برای برگزاری کلاس های مجازی دانشگاه، ایرادهای سیستم فعلی را با مهارت عجیبی بیان کرد و پیشنهادهای خود را هم گفت و البته در عین حال از دانشگاه و استادان آن و کیفیت درس های ارائه شده راضی بود. وقتی نحوه کار خود به عنوان معاون مجتمع آموزشی را توضیح می داد بر شور و اشتیاق من می افزود. روبروی من مردی نشسته بود که من را نمی دید اما با تمام وجود مهمانان خود را احساس می کرد. مردی که از دست دادن چشم ها را در پانزده سالگی بهانه نکرده بود برای خانه نشینی. او آن قدر انگیزه و امید و آرزوهای قشنگ داشت که ما را هم بر سر شوق آورده بود. این را وقتی فهمیدم که تعریف کرد:

برای امور نابینایان به اتفاق سایر جانبازان نابینا یک سازمان مردم نهاد تشکیل دادیم. وقتی چند جلسه تشکیل دادیم یکی از ما از دنیا رفت. مدتی بعد دیگری و بعد هم دیگری. جلسه را که تشکیل دادیم گفتم ظاهرا حضرت عزرائیل آدرس ما را گم کرده بوده است. حالا که تشکیل سازمان داده ایم همه ما را در اینجا پیدا کرده است و دارد یکی یکی به سراغ مان می آید، پس بهتر جلسات مان را لغو و سازمان را تعطیل کنیم!

در این بین کامپیوتر در دست او بود. به سراغ بررسی کلاس ها رفت. کامپیوتر با زبان نامفهومی سخن می گفت. پرسیدیم این چه زبانی است؟ خارجی است؟ گفت نه فارسی است فقط روی تند است! وارد یکی از کلاس ها شد. حاضرین کلاس ها را خواند. نام معلم را هم برد و از او تعریف کرد. دقت او در بیان نام ها و انجام مسئولیتی که بر عهده داشت، شگفت انگیز بود.

آقا میعاد پسر آقای جهانیان که او هم امسال همراه پدر دانشجو شده است، توضیح داد که پدرم جهت یابی فوق العاده ای دارد. مسیرها را به خوبی می شناسد و می تواند راهنمایی کند. وقتی به همراه هم بیرون می رویم می داند الان در کجای شهر یا جاده هستیم و…

هر چه می شنیدم و می دیدم برایم شگفت انگیز بود. می گفتیم و می شنیدیم و آنچه را با چشمان خود می دیدیم با تعجب همراه با شوق باور می کردیم.

کم کم باید جلسه مان را تمام می کردیم، چون رعایت پروتکل بهداشتی بیش از این را اجازه نمی داد. وقتی که برای رفتن ایستادیم، دلم شوق ماندن داشت، چون حرف های زیادی مانده بود که بگویم و بشنوم. یکی از آن حرف ها این بود که شما هنگامه عملیات و خداحافظی با همرزمان، از یکدیگر قول شفاعت می گرفتید و الان هم وقت خداحافظی است. لبخند زد و به تعارف از آن گذشت.

وقتی از خانه او خارج شدم، دیگری بودم. فرق کرده بودم. حال خوشی در سراسر وجودم احساس می کردم. خانه آقای جهانیان و همسر و فرزندانش سراسر شور بود و امید و اراده. بعد از سالها نشستن پشت میز مدرسه و حوزه علمیه و دانشگاه من یافته بودم. من امروز دانشجوی واقعی را در برابر خود دیدم و با او سخن گفتم و از او آموختم. امروز یکی از دوستان خوب خدا را که چشم های خود را برای او داده است و با تمام وجود در راه اوست به دوستی انتخاب کردم.

دوست خوب من آقای جهانیان! روز دانشجو را به تو که با تمام وجود در پی دانش آموختن هستی تبریک می گویم. روزت مبارک آقای دانشجو

سید مجتبی اکرمی

مسوول دفتر نهاد رهبری

دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات